سفرزیارت اربعین ۱۴۰۴
سال ۱۴۰۴برای ملت ایران،سال خوش یومی نبود، جنگ ۱۲ روزه تحمیلی ملل مختلف با حضور فیزیکی اسرائیل علیه ایران و ازدست دادن جمعی از شهروندان، دانشمندان و فرماندهان نظامی، و مصادف شدن آن با ایام محرم، زمینه حضور مردم را در اربعین دو چندان نمود. همسرم از آغاز محرم مرتب برنامه ریزی برای شرکت در مراسم اربعین را داشت، تلاش کرد من را برای سفر اربعین با خود همراه کند، اما موفق نشد. دنبال رفیق می گشت که عازم زیارت عتبات عالیات شود، به او اطلاع دادند که شیخ رضا کاروانی برای اعزام به عراق دارد،با وساطت دخترم قرار شد با کاروان شیخ رضا عازم کربلا شود، قرار شد با ماشین شیخ رضا تا شلمچه برود و از آن جا با کاروان روانه عراق شود، در همین هنگام به او خبر دادند که خداکرم با خانواده قصد رفتن به کربلا را دارد، به همسرم گفت تو هم با ما بیا، او بعد از مشورت با بنده و فرزندان به این نتیجه رسید که با خداکرم به سفر برود، خداکرم به او گفت برو پاسپورت من را از شیخ رضا بگیر و با خود بیاور تا فردا حرکت کنیم، قرار شد عصر روز ۱۲مرداد اورا به لردگان ببرم تا فردا عازم سفر شوند، به شیخ رضا زنگ زدم گفتم پاسپورت خداکرم آماده است، گفت با ماموریت او موافقت نکردند، موضوع را به همسرم گفتم او بسیار ناراحت شد، به دخترم زنگ زد و گفت به شیخ رضا بگو من با شما می آیم. دخترم گفت ظرفیت کاروان تکمیل شد و دیگر جائی برای شما نیست، عیال بسیار ناراحت شدند، به من گفت اگر می شود شما به شیخ رضا بگو تا من را با خودشان ببرد، من زنگ نزدم. فردا صبح خداکرم زنگ زد و گفت با ماموریت من موافقت کردند، برو پاسپورتم را بگیر ساعت ۳ بعداز ظهر حرکت به سوی شلمچه، خانم را بعداز نهار سوار خودروکردم و بردم لردگان سه راه پهلوان خداکرم آمد و او به اتفاق خانواده خداکرم راهی سفر شدند، در این سفر خداکرم، همسرش، دخترش و پسر کوچک بودند. روز حرکت ۱۳ مرداد حدود ساعت ۴ بعداز ظهر بود. وقتی رفتند من چند بار با آنها تماس گرفتم و از حال آنها با خبر شدم ، پس از خروج از کشور دیگر موفق به تماس با آنها نشدم.