بسمه تعالی

مدیریت هرز

عمرم، فرصتم، جوانیم تلف شد، نه دنیا دار شدم نه آخرت را به دست آوردم. شبها خواب های کابوس می بینم، صبحها پریشان حال از خواب بیدار می شوم. وقتی پا به اداره می گذارم، برنامه و هدف معینی برای خود ندارم. کارت راکه درون دستگاه می کشم آه از نهادم بلند می شود، خدایا امروز را چگونه سپری نمایم. کلید را به درون قفل می اندازم دستگیره را آرام پایین فشار می دهم درب باز می شود، انگشتم را روی کلید برق فشار می دهم، کفش را از پا در آورده و کتم را به گوشه ای آویزان می کنم. پشت میز قرارمیگیرم، نگاهی به سرو وضع میز می اندازم کاری که چنگی به دل بزند ندارم، انگشت اشاره را روی دکمه پاور رایانه ام فشار می دهم و منتظر می مانم تا برنامه آن بالا آید. کارتابل خود را باز و نامه های وارده را مشاهد و بررسی می کنم، طولی نمی کشد که همکاران شبیه من صبح خود را آغاز می کنند. نگاهی به ساعت می اندازم وقت صرف صبحانه است، سفره را پهن و نانهای تازه پخت و   قاتق های متنوع را روی آن می گذاریم و شروع به میل کردن می کنیم. فراش چای می آورد، همراه با صبحانه و بعد ازآن میل می شود، سپس سفره را آرام جمع کرده و کناری می گذاریم از فراش می خواهیم دستی به سرو وضع میز بکشد. باب صحبت شروع می شود از برنامه های تلویزیون گرفته تا تحلیل مسائل رد وبدل شده بین اعضای خانواده، نوع غذا تهیه شده و هزینه زندگی الی آخر. بعد هرکس دفتر ودستک خود را در آورده و حساب کتاب زندگی، بدهی و بستانکاری را کم و وجه می کند، زمان پرداخت فیش آب، برق، تلفن، اقساط وام و اجاره بها منزل بررسی و با آه سرد پرداخت قسط این ماه وام را به ماه دیگر موکول می کنند. گوشی اداره را برداشته شماره منزل یا همراه عیال را گرفته و حال اورا جویا واز نهار امروز و مسائل گوناگون خانواده تا شکل و شمایل همسایه، پسر و دختر فلان کس حرف زده می شود. بعداز این، باب صحبت را با همکار کناری خود باز می کند، راستی برای بعد از وقت اداری کاری سراغ نداری؟ چرا اتفاقاً قرار است شیب گیری کار پشت بام علی آقا را بعد ازظهر شروع کنم اگر خواستی بیا آنجا، حق و حقوقاتش چطور، هی یک نون بخر نمیری توش درمی آید. اگر در این حین ارباب رجوع بخت برگشته ای برسد، بدون اجازه برای بیان خواسته اش که آیا مربوط به اواست یا نه، به او می گوید فعلاً به دلیل مشغله کاری امکان پاسخگویی را ندارم، بعداً تماس بگیرتا بگویم کی نیستم که بیایی. در حالی که فکر و ذهن او مشغول همه کار الی وظیفه اداری است برای خالی از لطف نبودن، نامه ای را شروع به نوشتن می کند، که اولاً پر از غلط و غلوط است ثانیاً زمان تشکیل جلسه را یک هفته قبل اعلام می کند. مدیر از همه جا بی خبر با اعتمادی که به کارکنان خود می کند بدون فوت وقت نامه را امضاء و ارسال می کند. گیرنده نامه پس از رویت نامه با تهیه کننده تماس میگیرد و ابراز می کند مفهوم این نامه برای من گنگ است، می گوید کدام قمست و نظر خودتان چیه، می گوید فلان کلمه از نظر نگارش غلط است و بهمان کلمه از نظر املایی و ظاهراً تاریخ تشکیل جلسه را یک هفته قبل اعلام کردی، احسنت مرحبا خواستم هوش و ذکاوتت را بسنجم عالی بود آفرین انشالله می گویم برایت یک تشویقی بزنند. کارکنان اداره چهار گروهند: یک گروه افراد بی تفاوت وخنثی، که برای آنان فرق نمی کند کی حکومت می کند، چگونه حکومت می کند، چشم امید این گروه به کرم ولطف مافوق است تا یصدناری برای مخارج زندگی به آنان بدهد. گروه دوم: افرادی هستند که خود را به خنثی و منفعلی زدند، اما آنان به دقت اوضاع را رصد وبرای روز مبادا برنامه ریزی می کنند. گروه سوم: کسانی هستند که دستمال در دست و مرتب به سرو صورت مدیر خود می کشند و به قولی اینها سبیل چرب کن مدیرمحسوب می شوند و با گفتن حاجی، حاجی دین خود را نسبت به اوادا می کنند. گروه چهارم: کسانی هستند که به دنبال پست و مقام می باشند مرتب وضع موجود و عملکرد مجموعه را نقد وبه انحاء مختلف و لابیگری سعی می کنند به مقصود خود برسند. اما مدیران: مدیران سه گروهند، یک گروه مدعییند وجود دولت نتیجه تلاش و زحمات آنها است، این گروه خودرا سهامداراصلی برای تداوم و پیشبرد، اهداف دولت می دانند و موقعیت بدست آمده را حقی شرعی و قانونی برای خود محسوب می کنند و هرگونه نقد، انتقاد و مخالفت را، مخالفت با دولت و دین به حساب می آورند و از چماق دین و دولت برای سرکوب مخالفان استفاده می کنند. گروه دوم: کسانی هستند که نه دولت را قبول دارند و نه دینداری آنها چنگی به دل می زند، اینها با وساطت و لابیگری و پیغام وپسغام به این جایگاه رسیدند، لذا این موقعیت را غنیمت شمرده و حداکثر استفاده را می کنند. این گروه به دقت مسائل مختلف کشور واستان را رصد تا مطابق میل تفکرات حاکم رفتار و اظهار نظر نمایند، اما چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند. گروه سوم: افراد استخوان دار واقعی می باشند که برای خالی از لطف نبودن کار از این افراد هم استفاده می کنند، اینها به دلیل عدم تجزیه وتحلیل مسائل توسط سکانداران حاکم ناچار خود را به نادانی زده تا در این گیر ودار جان سالم به در ببرنند، اگر اظهار نظر مشفقانه نمایند آنها را بازمانده دوران فناتیک و کهنه پرستی می دانند که بویی از مدرینته و تمدن نبرده اند. در چنین مدیریتی اغلب مدیران به جای محوریت و چرخاندن مجموعه تحت امر، خود می چرخند اما هرز، زیرا مجوعه وصل نیستند و مدیر مانند پیچ هرز می چرخد. در این شرایط، مجموعه تحت امر از سردرگمی و کلافه بودن مدیر لذت برده و گاهی پوزخند می زنند. پیشنهاد: برای بقاء و دوام خود سعی کنید گاهی خود را به نادانی بزنید، گاهی عربده بکشید و زمانی با زبان لین مورا از ماست بکشید.